وحشی بافقی (غزلیات)
- ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را
- کس نزد هرگز در غمخانهی اهل وفا
- سد حیف از محبت بیش از قیاس ما
- بسیار گرم پیش منه در هلاک ما
- از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما
- ای سرخ گشته از تو به خون روی زرد ما
- دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها
- پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون حباب
- قصهی می خوردن شبها و گشت ماهتاب
- شد یار به اغیار دل آزار مصاحب
- گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب
- مژدهی وصل توام ساخته بیتاب امشب
- ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب
- کسی خود جان نبرد از شیوهی چشم فسون سازت
- این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست
- یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
- لطف پنهانی او در حق من بسیار است
- در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
- بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است
- تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
- خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است
- عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است
- طراز سبزهی بر گلشن عذار خوش است
- خوار میکن ، زار میکش، منتت بر جان ماست
- امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست
- یار ما بی رحم یاری بوده است
- ابر است و اعتدال هوای خزانی است
- در دل همان محبت پیشینه باقی است
- ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست
- به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست
- گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست
- بهر دلم که درد کش و داغدار تست
- وداع جان و تنم استماع رفتن تست
- بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست
- ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست
- بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست
- از نظر افتادهی یاریم مدتها شدست
- هنوز عاشقیو دلرباییی نشدست
- بازم زبان شکر به جنبش درآمدست
- خوش صید غافلی به سر تیر آمدست
- ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست
- از تو همین تواضع عامی مرا بس است
- آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست
- خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست
- آنکس که مرا از نظر انداخته اینست
- ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست
- مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست
- یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟
- بسته بر فتراک و میپرسد که صیاد تو کیست
- ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست
- تا قسمتم ز میکدهی آرزوی کیست
- مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست
- ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست
- همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چیست
- کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست
- قدر اهل درد صاحب درد میداند که چیست
- باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست
- زهر در چشم و چین بر ابرو چیست
- خندهات برما و بر داغ دل درمانده چیست
- مست آمدی که موجب چندین ملال چیست
- وصلم میسر است ولی بر مراد نیست
- سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست
- کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیست
- دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
- وقت برقع ز رخ کشیدن نیست
- جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست
- یک التفات ز فرماندهان نازم نیست
- چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست
- طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست
- تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست
- عاشق یکرنگ را یار وفادار هست
- پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست
- مینماید چند روزی شد که آزاریت هست
- بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست
- قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست
- میتوانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست
- شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست
- تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست
- اسیر جلوهی هر حسن عشقبازی هست
- از عرض نیازم چه بلا بیخبرش داشت
- از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت
- رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت
- ز پیش دیده تا جانان من رفت
- به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت
- گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت
- ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت
- گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت
- تو منکری ولیک ، به من مهربانیت
- نوید آشنایی میدهد چشم سخنگویت
- هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد
- هجران رفیق بخت زبون کسی مباد
- تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد
- خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد
- عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد
- باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد
- غمزهی او حشر فتنه به هر جا ببرد
- شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
- خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد
- دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر دارد
- به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دارد
- به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دارد
- چشم او قصد عقل و دین دارد
- جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد
- کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد
- خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد
- کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد
- چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد
- دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد
- تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد
- هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد
- هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد
- مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم نشد
- ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد
- اینست کزو رخنه به کاشانهی من شد
- خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین باشد
- گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد
- به راز عشق زبان در میان نمیباشد
- دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود
- امروز ناز را به نیازم نظر نبود
- چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود
- ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، نبود
- مرغ ما دوش سرایندهی بستانی بود
- آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود
- بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بود
- آن مستی تو دوش ز پیمانهی که بود
- دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود
- با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود
- چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود
- چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود
- دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود
- زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود
- هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود
- یک ره سال کن گنه بیگناه خود
- مرا وصلی نمیباید من و هجر و ملال خود
- نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد
- ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند
- بتان که اهل تعلق به قید شان بندند
- لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید
- خرم دل آن کس که ز بستان تو آید
- نزدیک ما سگان درت جا نمیکنند
- گر دیده به دریوزهی دیدار نیاید
- گر چه میدانم که میرنجی و مشکل میشود
- شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود
- شکل مستانه و انکار شرابش نگرید
- این دل که دوستی به تو خون خواره میکند
- گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند
- المنةلله که شب هجر سر آمد
- یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد
- آنکس که دامن از پی کین تو بر زند
- بازم غم بیهوده به همخانگی آمد
- ملک دل را سپه ناز به یغما آمد
- اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کند
- خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من باشد
- در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد
- نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید
- هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد
- غم هجوم آورده میدانم که زارم میکشد
- کجا در بزم او جای چو من دیوانهای باشد
- باغ ترا نظارگیانی که دیدهاند
- عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفتهاند
- پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد
- کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید
- کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد
- پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد
- غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد
- در آن دیار که هجران بود حیات نباشد
- هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد
- آیینهی جمال ترا آن صفا نماند
- هرکه یار ماست میل کشتن ما میکند
- ما را به سوی خود خم موی تو میکشد
- دوش اندک شکوهای از یار میبایست کرد
- سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد
- میکشم زان تند خو گر صد تغافل میکند
- هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد
- آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد
- دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمیداند
- کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند
- که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید
- شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید
- ز کار بستهی ما عقدهی حرمان که بگشاید
- سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید
- مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد
- چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد
- در راسته ناز فروشان که بتانند
- ما را دو روزه دوری دیدار میکشد
- خونخواره راهی میروم تا خود به پایان کی رسد
- عشق کو تا شحنهی حسرت به زندانم کشد
- درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گنجد
- دلم خود را به نیش غمزهای افکار میخواهد
- جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد
- آه شراره بارم کان از درون برآمد
- کی اهل دل به کام خود از دوستان برند
- ز عشق من به تو اغیار بدگمان شدهاند
- یاران خدای را به سوی او گذر کنید
- سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید
- روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید
- تو خون به کاسهی من کن که غیرتاب ندارد
- به لب بگوی که آن خندهی نهان نکند
- چرا ستمگر من با کسی جفا نکند
- پرسیدن حال دل ریشم بگذارید
- آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید
- که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید
- روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر
- دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر
- آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر
- گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار
- جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر
- عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور
- شدهام سگ غزالی که نگشته رام هرگز
- مست آن ترک به کاشانه من بود امروز
- دوش پر عربدهای بود و نه آنست امروز
- ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز
- وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز
- گر چه دوری میکنم بیصبر و آرامم هنوز
- هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز
- شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس
- مغرور کسی به که درت جا نکند کس
- ای دل به بند دوری او جاودانه باش
- عشق میفرمایدم مستغنی از دیدار باش
- تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش
- ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش
- روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خویش
- کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش
- در ماندهام به درد دل بی علاج خویش
- بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خویش
- ما در مقام صبر فشردیم گام خویش
- تو و هر روز و بزم عشرت خویش
- ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد کیش
- الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش
- مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش
- کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش
- با جوانی چند در عین وفا میبینمش
- بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش
- بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش
- نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص
- تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط
- بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه حظ
- قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ
- به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ
- شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف
- مستغنی است از همه عالم گدای عشق
- مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ
- تو زمن پرس قدر روز وصال
- کی تبسم دور از آن شیرین تکلم میکنم
- دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم
- تا چند به غمخانهی حسرت بنشینم
- برزن ای دل دامن کوشش که کاری کردهام
- هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم
- سحر کجاست که فراش جلوگاه توام
- ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
- عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مردهایم
- من این کوشش که در تسخیر آن خودکام میکردم
- نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم
- به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم
- شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم
- این بس که تماشایی بستان تو باشم
- بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم
- دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم
- مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم
- آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم
- میتوانم که لب از آب خضر تر نکنم
- ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم
- ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم
- مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم
- نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم
- چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم
- در آغاز محبت گر وفا کردی چه میکردم
- دارد که چون تو پادشهی بندهات شوم
- ز کوی آن پری دیوانه رفتم
- خوشست آن مه به اغیار آزمودم
- از آن تر شد به خون دیده دامانی که دارم
- انجام حسن او شد پایان عشق من هم
- دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم
- از تندی خوی تو گهی یاد نکردم
- ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم
- همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
- منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم
- چون طفل اشک پرده در راز نیستم
- در آن مجلس که او را همدم اغیار میدیدم
- دلی و طاقت سد آه آتشین دارم
- در راه عشق با دل شیدا فتادهایم
- از بهر چه در مجلس جانانه نباشم
- جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم
- برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم
- مدتی شد کز گلستانی جدا افتادهام
- صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم
- کی بود کز تو جان فکاری نداشتم
- آتش به جگر زان رخ افروخته دارم
- چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
- دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم
- جانا چه واقعست بگو تا چه کردهایم
- من که چون شمع از تف دل جانگدازی میکنم
- گو جان ستان از من که من تن در بلای او دهم
- سد دشنه بر دل میخورم و ز خویش پنهان میکنم
- آورده اقبالم دگر تا سجدهی این در کنم
- کاری مکن که رخصت آه سحر دهم
- ما اجنبی ز قاعدهی کار عالمیم
- به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز کین هم
- دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم
- یک همدم و همنفس ندارم
- چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا رفتم
- در بزم وصل اگر چه همین در میان منم
- به دل دیرین بنایی بود کندم
- به استغنات میرم سرو استغنا بلند من
- آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن
- هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران
- من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن
- ای قامت تو جلوه ده شیوههای حسن
- مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن
- رشک میبردند شهری بر من و احوال من
- مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن کن
- اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن
- شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنان
- تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من
- چه کم میگردد از حشمت بلاگردان نازم کن
- پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
- آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان
- ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن
- نوبهار آمد ولی بیدوستان در بوستان
- فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن
- ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما مکن
- زینسان که تند میگذرد خوشخرام من
- به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی کن
- گهی از بزم بر میخیز و طرف بام جا میکن
- مییابم از خود حسرتی باز از فراق کیست این
- ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن
- ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن
- تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو
- دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو
- آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو
- یک بار نباشد که نیازردهام از تو
- ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای تو
- گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او
- میان مردمانم خوار کردی عزت من کو
- دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو
- شد بیحساب کشور جانها خراب از او
- سد خانهی دین سوخت به هر رهگذر از تو
- میروم نزدیک و حال خویش میگویم به او
- منفعل دل خودم چند کشد جفای تو
- آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او
- با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو
- تند سویم به غضب دید که برخیز و برو
- خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده
- گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله
- هجر خدایا بس است زود وصالی بده
- صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده
- لالهاش از سیلیت نیلوفری شد آه آه
- گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مانده
- ناوکت بر سینهی این ناتوان آمد همه
- بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه
- در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه
- قلب سپه ماست به یک حمله شکسته
- آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه
- سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کردهای
- شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کردهای
- خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای
- مردمی فرموده جا در چشم گریان کردهای
- سبوی بادهای گویا به هر پیمانهای خوردی
- من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کردی
- چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری
- جایی روم که جنس وفا را خرد کسی
- چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی
- چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگی
- گر طی کنم طریق ادب را چه میکنی
- چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمیدیدی
- چه دیدی ای که هرگز بد نبینی
- آتشی در جان ما افروختی
- من و از دور تماشای گلستان کسی
- ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی
- مرا زد راه عشق خردسالی
- خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی
- کردم از سجدهی راه تو جبین آرایی
- چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی
- ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری
- از برای خاطر اغیار خوارم میکنی
- بکش زارم چه دایم حرف از آزار میگویی
- ای آنکه عرض حال من زار کردهای
- ای مرغ سحر حسرت بستان که داری