| | | | | | |
|
شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کردهای |
|
جانم گرفته در میان عشق هجوم آورده ای |
|
|
ای صید کش صیاد من تاب کمندت بازده |
|
تا چند دست و پا زند صید گلو افشردهای |
|
|
ای عقل برچین این دکان از چار سوی عافیت |
|
کامد به بد مستی برون رطل پیایی خوردهای |
|
|
چون معدن الماس شد از عمزهی تو سینهام |
|
رحمی که پهلو مینهد آنجا دل آزردهای |
|
|
ای غیر ،دل داری تو هم اما دلت را نور کو |
|
در هر مزار افتاده است اینسان چراغ مردهای |
|
|
گو مرغ آیی ره بتاب از ما سمندر مشربان |
|
یعنی به آتش در شدن ناید ز هر افسردهای |
|
|
وحشی چه معنیها که تو کردی به این صورت عیان |
|
تا ره به این معنی برد کو پی به معنی بردهای |
|