وحشی بافقی (غزلیات)/کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد
کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد | ننشست با رقیبی و آزار من نکرد | |||||
یک شمه کار در فن ناز و کرشمه نیست | کز یک نگاه چشم تو در کار من نکرد | |||||
گفتم مرنج و گوش کن از من حکایتی | رنجش نمود و گوش به گفتار من نکرد | |||||
خندان نشست و شمع شبستان غیر شد | رحمی به گریههای شب تار من نکرد | |||||
وحشی نماند هیچ سیاست که هجر یار | با جان خسته و دل افکار من نکرد |