وحشی بافقی (غزلیات)/بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست
بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست | بوده نادانسته گر از ما خطایی سرزدست | |||||
آخر ای صاحب متاع حسن این دشنام چیست | در سر دریوزه ، گر از ما دعایی سرزدست | |||||
اله اله محرم راز تو سازم حرف صوت | این زبان و تیغ اگر حرفی ز جایی سرزدست | |||||
التفات ابر رحمت نیست ورنه بر درت | تخم مهری کشتم و ، شاخ وفایی سرزدست | |||||
ابر رحمت گر نبارد گو سمومش خود مسوز | بعد سد خون جگر کاینجا گیایی سرزدست | |||||
هست وحشی بلبل این باغ و مست از بوی گل | از سر مستیست ، گر از وی نوایی سرزدست |