| | | | | | |
|
تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من |
|
که سد ره گشت بر گرد سر چشمش نگاه من |
|
|
مرا چشم تو افکند از نظر اما نمیپرسی |
|
که جاسوس نگاه او چه میخواهد ز راه من |
|
|
برای حرمت خاک درت این چشم میدارم |
|
که گرد آلوده هر پایی نگردد سجده گاه من |
|
|
به کشت دیگران چون باری ای ابر حیا خواهم |
|
که گاهی قطرهای ضایع شود هم بر گیاه من |
|
|
رقیبا پر دلیری بر سر آن کوی و میترسم |
|
که تیغی در غلافست این طرف یعنی که آه من |
|
|
کمان شوق پر زور است و تیر انداز دیوانه |
|
خدنگی گر نشیند بر کسی نبود گناه من |
|
|
خطر بسیار دارد مدعی خود نیز میداند |
|
اگر وحشی نیندیشد ز خشم پادشاه من |
|