وحشی بافقی (غزلیات)/سد دشنه بر دل میخورم و ز خویش پنهان میکنم
سد دشنه بر دل میخورم و ز خویش پنهان میکنم | جان گریه بر من میکند من خنده بر جان میکنم | |||||
خون قطره قطره میچکد تا اشک نومیدی شود | وز آه سرد اندر جگر آن قطره پیکان میکنم | |||||
دست غم اندر جیب جان پای نشاط اندر چمن | پیراهنم سد چاک و من گل در گریبان میکنم | |||||
گلخن فروز حسرتم گرد آورد خاشاک غم | بی درد پندارد که من گشت گلستان میکنم | |||||
غم هم به تنگ آمد ولی قفلست دایم بر درش | این خانهی تنگی که من او را به زندان میکنم | |||||
امروز یا فردا اجل دشواری غم میبرد | وحشی دو روزی صبر کن کار تو آسان میکنم |