وحشی بافقی (غزلیات)/ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای تو
ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای تو | طوقم به گردن برنهد عشق جنون فرمای تو | |||||
میآیی و میافکند چا کم به جیب عافیت | شاخ گلی دامن کشان یعنی قد رعنای تو | |||||
وقتی نگاهی رسم بود از چشم سنگین دل بتان | آن رسم هم منسوخ شد در عهد استغنای تو | |||||
فرسوده سرها در رهت در هر سری سد آرزو | وان آرزوها خاک شد یک یک به زیر پای تو | |||||
وحشی ببین اندوه دل وز سخت جانی دم مزن | کز هم بپاشد کوه را اندوه جان فرسای تو |