وحشی بافقی (غزلیات)/دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم
دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم | نشد پابوس روزی آستان بوسیدم و رفتم | |||||
ز گرد راه خود را بر سر کوی تو افکندم | رخ پر گرد بر خاک درت مالیدم و رفتم | |||||
اگر منزل به منزل چون جرس نالم عجب نبود | که آواز درایی از درت نشنیدم و رفتم | |||||
نیامد سرو من بیرون که بر گرد سرش گردم | به سان گرد باد از غم به خود پیچیدم و رفتم | |||||
میسر چون نشد وحشی که بینم خلوت وصلش | به حسرت بر در و دیوار کویش دیدم و رفتم |