وحشی بافقی (غزلیات)/بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم
بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم | دل جنیبت کش و جان غاشیهدارش سازم | |||||
خواهم این سینه پر از جوهر جانهای نفیس | که به دامان وفا کرده نثارش سازم | |||||
نفس گرم نگر فیض اثر بین که اگر | بگمارم به خزان رشک بهارش سازم | |||||
کیست بدخواه تو ای همت پاکان با تو | که به یک آه سحر بهر تو کارش سازم | |||||
باغبان چمن حسن توام گو دگران | گل نچینند که من با خس و خارش سازم | |||||
وحشی این دل که عزیزست به هر جا که رود | چندش آرم به سر کویی و خوارش سازم |