وحشی بافقی (غزلیات)/چشم او قصد عقل و دین دارد

وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(چشم او قصد عقل و دین دارد)
  چشم او قصد عقل و دین دارد لشکر فتنه در کمین دارد  
  عالمی را کند مسخر خویش هر که او لشکری چنین دارد  
  مست و خنجر به دست می‌آید آه با عاشقان چه کین دارد  
  هیچکس را به جان مضایقه نیست اگر آن شوخ قصد این دارد  
  ساعد او مباد رنجه شود داغ بر دست نازنین دارد  
  هر کرا هست تحفه‌ای در دست پیش جانان در آستین دارد  
  نیم جانی‌ست تحفه‌ی وحشی چه کند بی‌نوا همین دارد