وحشی بافقی (غزلیات)/دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر
دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر | که دلم بهانه جو شد من از و بهانه جوتر | |||||
گله گر کنم ز خویت بجز اینقدر نباشد | که شوند اگر تو خواهی قدری ازین نکوتر | |||||
همه رنگ حیله بینم پس پردهی فریبت | برو ای دو رو که هستی ز گل دور و دوروتر | |||||
تو نه مرغ این شکاری پی صید دیگری رو | که عقاب دیگر آمد به شکار این کبوتر | |||||
نه خوش آمده است وحشی تو غریب خوش ادایی | همه طرز تازه گویی، ز تو کیست تازه گوتر |