وحشی بافقی (غزلیات)/گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله
گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله | ز بسکه بی تو خورم خون دل پیاله پیاله | |||||
خوش است بزمگه یار و نالهی نی مطرب | ز دست یار کشیدن میان لاله پیاله | |||||
صفای خاطر رندان ز چله خانه نیابی | به دیر رو که پر است از می دو ساله پیاله | |||||
بود علامت باران اشک خرمی ما | شبی که بادهی روشن مه است و هاله پیاله | |||||
اگر به چشم تو دعوی نکرد از سر مستی | چه شد که بر سر نرگس شکست ژاله پیاله | |||||
منه ز دست چو نرگس پیاله خاصه در این دم | که لاله میدهد و میخورد غزاله پیاله | |||||
چگونه توبه کند وحشی از پیاله کشیدن | که کردهاند به او در ازل حواله پیاله |