وحشی بافقی (غزلیات)/سحر کجاست که فراش جلوگاه توام
سحر کجاست که فراش جلوگاه توام | نشسته بر سر ره دیدهبان راه توام | |||||
هنوز خفته چو بخت منند خلق که من | برون دویده ز شوق رخ چو ماه توام | |||||
من آن گدای حریصم که صبح نیست هنوز | که ایستاده به دریوزه نگاه توام | |||||
مرا تو اول شب راندهای به خواری ومن | سحر خود آمدهام باز و عذر خواه توام | |||||
تو بیگناه کشی کن که ایستاده به عذر | به روز عرض جزا حایل گناه توام | |||||
اگر بکشستن وحشی گواه میطلبی | مرا طلب به گواهی که من گواه توام |