وحشی بافقی (غزلیات)/صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم
صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم | خوش بر سر بهانه نشستهست طاقتم | |||||
من مرد حملهی سپه هجر نیستم | گیرم که استوار بود پای جرأتم | |||||
زندان بی در است کدورتسرای هجر | من چون در این طلسم فتادم به حیرتم | |||||
جایز نداشتهست کسی هجر دائمی | من مفتی مسائل کیش محبتم | |||||
وحشی منم مورخ زندانیان هجر | زیرا که دیر سالهی زندان حسرتم |