دیوان کامل وحشی بافقی/نبود طلوع از برج ما آن ماه مهر افروز را
۱۰
نبود طلوع از برج ما آن ماه مهر افروز را | تغییر طالع چون کنم این اختر بدروز را | |||||
کی باشد از تو طالعم کاین بخت اختر سوخته | گرداند از تأثیر خود سد اختر[۱] فیروز را | |||||
دل رام دستت شد ولی بر وی میفشان آستین | ترسم که ناگه رم دهی این مرغ دستآموز را | |||||
بر جیب صبرم پنجه زد عشقی[۲] گریبان پاره کن | افتاده کاری بس عجب دست گریباندوز را | |||||
کم باد این فارغ دلی کو سد تمنا میکند | سد بار گردم گرد سر عشق تمناسوز را | |||||
با آنکه روز وصل او[۳] دانم که شوقم میکشد | ندهم به سد عمر ابد یک ساعت آن روز را | |||||
وحشی فراغت میکند کز دولت انبوه تو | ||||||
سد خانه پر اسباب شد جان ملال اندوز را |
●