وحشی بافقی (غزلیات)/نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص
نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص | کو اجل تا سازدم زین درد بی درمان خلاص | |||||
کار دشوار است برمن ، وقت کار است ای اجل | سعی کن باشد که گردانی مرا آسان خلاص | |||||
کشتی تابوت میخواهم که آب از سرگذشت | تا به آن کشتی کنم خود را ازین توفان خلاص | |||||
چند نالم بردرش ای همنشین زارم بکش | کو رهد از درد سر ، من گردم از افغان خلاص | |||||
بست وحشی با دل خرم ازین غمخانه رخت | چون گرفتاری که خود را یابد از زندان خلاص |