وحشی بافقی (غزلیات)/آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان

وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان)
  آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان طوق در گردن همان زنجیر در پا همچنان  
  رفته بودم ز آتش امید در دل شعله‌ها آمدم دل گرم از سوز تمنا همچنان  
  یار خسرو گشت شیرین و برید از کوهکن کوهکن ره می‌برد در کوه خارا همچنان  
  پیش لیلی کیست تاگوید ز استیلای عشق بازگشت از کعبه مجنون رند و رسوا همچنان  
  رو به شهر و ملک خویش آورد هر آواره‌ای وحشی بی خان و مان در کوه و صحرا همچنان