وحشی بافقی (غزلیات)/ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد کیش
ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد کیش | خون چون من بیکسی آسان توان بردن ز پیش | |||||
هست بیش از طاقت من بار اندوه فراق | بیش ازین طاقت ندارم گفتهام سد بار بیش | |||||
ناوکت گفتم زدل بگذشت رنجیدی به جان | جان من گفتم خطایی مگذران از لطف خویش | |||||
از کدامین درد خود نالم که از دست غمت | سینهام چون دل فکار است و درون چون سینه ریش | |||||
نوش عشرت نیست وحشی در جهان بی نیش غم | آرزوی نوش اگر داری منال از زخم نیش |