| | | | | | |
|
آورده اقبالم دگر تا سجدهی این در کنم |
|
شکرانهی هر سجدهای سد سجدهی دیگر کنم |
|
|
کردم سراپا خویش را چشم از پی طی رهت |
|
کز بهر سجده بر درت خود را تمامی سرکنم |
|
|
گوگرد احمر کی کند کار غبار راه تو |
|
این کیمیاگر باشدم خاک سیه را زر کنم |
|
|
تو خوش به دولت خواب کن گر پاسبانی بایدت |
|
من از دعای نیم شب گردون پر از لشکر کنم |
|
|
خصمت که هست اندر قفس بگذار با آه منش |
|
کو را اگریاقوت شد زین شعله خاکستر کنم |
|
|
گر توتیایی افکنی در دیده ام از راه خود |
|
از رشک چشم خود نمک در دیدهی اخترکنم |
|
|
بر اوج تختت کاندر او سیمرغ شهپر گم کند |
|
من پشه و از پشه کم کی عرض بال و پرکنم |
|
|
وحشی چه پیش آرد که آن ایثار راهت را سزد |
|
از مخزن فیضت مگر دامن پر از گوهر کنم |
|