وحشی بافقی (غزلیات)/نوبهار آمد ولی بیدوستان در بوستان
نوبهار آمد ولی بیدوستان در بوستان | آتشین میلیست در چشمم نهال ارغوان | |||||
تا گل سوری بخندد ساقی بزم بهار | ریخت در جام زمرد فام خیری زعفران | |||||
غنچه کی خندد به روی بلبل شب زندهدار | گر نیندازد نسیم صبح خود را در میان | |||||
بر سر هر شاخ گل مرغی خوش الحان و مرا | مهر خاموشیست چون برگ شقایق بر زبان | |||||
غنچه با مرغ سحر خوان سرگران گردیده بود | از کناری باد صبح انداخت خود را در میان |