وحشی بافقی (غزلیات)/خوش صید غافلی به سر تیر آمدست
خوش صید غافلی به سر تیر آمدست | زه کن کمان ناز که نخجیر آمدست | |||||
روزی به کار تیغ تو آید نگاه دار | این گردنی که در خم زنجیر آمدست | |||||
کو عشق تا شوند همه معترف به عجز | اول خرد که از پی تدبیر آمدست | |||||
عشقی که ما دو اسبه ازو میگریختیم | اینست کامدست و عنانگیر آمدست | |||||
ملک دل مرا که سواری بس است عشق | با یکجهان سپاه به تسخیر آمدست | |||||
در خاره کندهاند حریفان به حکم عشق | جویی که چند فرسخ از آن شیر آمدست | |||||
بی لطفیی به حال تو دیدم که سوختم | وحشی بگو که از توچه تقصیر آمدست |