وحشی بافقی (غزلیات)/غم هجوم آورده میدانم که زارم میکشد
غم هجوم آورده میدانم که زارم میکشد | وین غم دیگر که دور از روی یارم میکشد | |||||
میکشد صد بار هر ساعت من بد روز را | من نمیدانم که روزی چند بارم میکشد | |||||
گریه کن بر حسرت و درد من ای ابر بهار | کاینچنین فصلی غم آن گلعذارم میکشد | |||||
شب هلاکم میکند اندیشهی غمهای روز | روز فکر محنت شبهای تارم میکشد | |||||
گفته خواهد کشت وحشی را به صدبیداد زود | دیر میآید مگر از انتظارم میکشد |