وحشی بافقی (غزلیات)/مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم نشد

وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم نشد)
  مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم نشد هر چند حسرت بیش شد شوق و محبت کم نشد  
  تخم امید ما از و نارسته ماند از بی‌نمی اما به کشت دیگران باران رحمت کم نشد  
  خوش بخت تو ای مدعی کاینجا که من خوارم چنین با یک جهان بی‌حرمتی هیچت ز حرمت کم نشد  
  عمری زدم لاف سگی اما چه حاصل چون مرا با اینهمه حق وفا خواری و ذلت کم نشد  
  وحشی از و بر خاطرم پیوسته بود این گرد غم ز آیینه‌ی من هیچگه گرد کدورت کم نشد