وحشی بافقی (غزلیات)/مغرور کسی به که درت جا نکند کس
مغرور کسی به که درت جا نکند کس | وصلی که محالست تمنا نکند کس | |||||
نی یوسف مصری تو که در بیع کس آیی | بیعانهی جان چیست که سودا نکند کس | |||||
روشن نکند چشم کس این طرفه عزیزیست | همچشمی یعقوب و زلیخا نکند کس | |||||
مرغ دل ما کیست اگر دامگه اینست | سیمرغ به دام افتد و پروا نکند کس | |||||
آه این چه غرور است که سد کشته گر افتد | دزدیده هم از دور تماشا نکند کس | |||||
چندین سر بی جرم به دار است در آن کو | یک بار سر از ناز به بالا نکند کس | |||||
وحشی سبب ناز و تغافل همه حسن است | حسن ار نبود این همه اینها نکند کس |