وحشی بافقی (غزلیات)/هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد
هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد | که به جاندادن من گریهی بسیار نکرد | |||||
که مرا در نظرآورد که از غایت ناز | چین برابر و نزد و روی به دیوار نکرد | |||||
هیچ سنگین دل بیرحم به غیر از تو نبود | که سرود غم من در دل او کار نکرد | |||||
روح آن کشتهی غم شاد که تا بود دمی | یار غم بود و شکایت ز غم یار نکرد | |||||
روز مردن ز تو وحشی گلهها داشت ولی | رفت از کار زبان وی و اظهار نکرد |