وحشی بافقی (غزلیات)/بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است
بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است | سلخ ماه دگر و غرهی ماه دگر است | |||||
آنکه در باغ دلم ریشه فرو برده ز نو | گرچه نوخیز نهالیست ، سراپا ثمر است | |||||
توتی ما که به غیر از قفس تنگ ندید | این زمان بال فشان بر سر تنگ شکر است | |||||
بشتابید و به مجروح کهن مژده برید | که طبیب آمد و در چارهی ریش جگر است | |||||
آنکه بیند همه عیبم نرسیدست آنجا | که هنرها همه عیب و همه عیبی هنراست | |||||
از وفای پسران عشق مرا طالع نیست | ورنه از من که در این شهر وفادارتر است ؟ | |||||
وحشی عاقبت اندیش از آنسو نروی | که از آن چشم پرآشوب رهی پرخطر است |