وحشی بافقی (غزلیات)/تو زمن پرس قدر روز وصال
تو زمن پرس قدر روز وصال | تشنه داند که چیست آب زلال | |||||
ذوق آن جستن از قفس ناگاه | من شناسم نه مرغ فارغ بال | |||||
میتوان مرد بهر آن هجران | کش وصال تو باشد از دنبال | |||||
این منم، این منم به خدمت تو | ای خوشم حال و ای خوشم احوال | |||||
این تویی، این تویی برابر من | ای خوشم بخت و ای خوشم اقبال | |||||
وحشی اسباب خوشدلی همه هست | ای دریغا دو جام مالامال |