وحشی بافقی (غزلیات)/پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد
پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد | بهانه ساخت که شنجرف بوده پی گم کرد | |||||
تبسمی ز لب دلفریب او دیدم | که هر چه با دل من کرد آن تبسم کرد | |||||
چنان شدم ز غم و غصهی جدایی دوست | که دید دشمن اگر حال من ، ترحم کرد | |||||
ز سنگ تفرقه ایمن نشست صاف دلی | که رفت و تکیه به دیوار دیر چون خم کرد | |||||
نگفت یار که داد از که میزند وحشی | اگر چه بر در او عمرها تظلم کرد |