وحشی بافقی (غزلیات)/سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید
سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید | سر این غرور کردم که کمی درو نیاید | |||||
بحلی ز من اگر چه همه باد برد نامم | که کسی به کوی خوبان پی آبرو نیاید | |||||
دل رشک پرور من همه سوخت چون نسوزد | که بغیر داغ کاری ز تو تند خو نیاید | |||||
ز بلای چشم شوخت نگریختم ز خود هم | به نگاه کن سفارش که به جستجو نیاید | |||||
تو بگوی مردی است این به کجا رود اسیری | سر راه تو نگیرد به طواف کو نیاید | |||||
تو به من گذار وحشی که غم تو من بگویم | که تو در حجاب عشقی ز تو گفتگو نیاید |