وحشی بافقی (غزلیات)/کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد
کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد | این نقد بقا چیست که بیهوده فنا شد | |||||
اظهار محبت به سگ کوی تو کردیم | گفتیم مگر دوست شود دشمن ما شد | |||||
دل خون شد و از دیدهی خونابه فشان رفت | تا رفتهای از دیده چه گویم که چها شد | |||||
با جلوهی حسنت چه کند این تن چون کاه | انوار تجلیست کزان کوه ز پا شد | |||||
رفتیم به خواب غم از افسانهی وحشی | او را که به عشرتگه ما راهنما شد |