| | | | | | |
|
مینماید چند روزی شد که آزاریت هست |
|
غالبا دل در کف چون خود ستمکاریت هست |
|
|
چونی از شاخ گلت رنگی و بویی میرسد |
|
یا به این خوش میکنی خاطر که گلزاریت هست |
|
|
در گلستانی چو شاخ گل نمیجنبی ز جا |
|
میتوان دانست کاندر پای دل خاریت هست |
|
|
عشقبازان رازداران همند از من مپوش |
|
همچو من بیعزتی یا قدر و مقداریت هست |
|
|
در طلسم دوستی کاندر تواش تأثیر نیست |
|
نسخهها دارم اشارت کن اگر کاریت هست |
|
|
چاره خود کن اگر بیچاره سوزی همچو تست |
|
وای بر جان تو گر مانند تو یاریت هست |
|
|
بار حرمان برنتابد خاطر نازک دلان |
|
عمر من بر جان وحشی نه اگر باریت هست |
|