وحشی بافقی (غزلیات)/از عرض نیازم چه بلا بیخبرش داشت
از عرض نیازم چه بلا بیخبرش داشت | آن ناز نگه دزد که پاس نظرش داشت | |||||
فریاد که هر طایر فرخنده که دیدم | صیاد ز مرغان دگر بسته ترش داشت | |||||
بلبل گله میکرد ز گل دوش به سد رنگ | گل بود که هر دم به زبان دگرش داشت | |||||
این عشق بلائیست، شنیدی که چها دید | یعقوب که دل در کف مهر پسرش داشت | |||||
بر هر که شنیدم که غضب کرد زمانه | دیدم که به زندان تو بیداد گرش داشت | |||||
این طی مکان بین که ز هر جا که برون تاخت | وحشی نگران بود و سر رهگذرش داشت |