وحشی بافقی (غزلیات)/ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست
ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست | جان فدایش که به خون ریختن من برخاست | |||||
میکشیدند ملایک همه چون سرمه به چشم | هر غباری که ترا از سم توسن برخاست | |||||
خرمن مشک چو بر دور مهت ظاهر شد | دود از جان من سوخته خرمن برخاست | |||||
وحشی سوخته را بستر سنجاب نمود | هر سحرگه که ز خاکستر گلشن برخاست |