وحشی بافقی (غزلیات)/کی اهل دل به کام خود از دوستان برند
کی اهل دل به کام خود از دوستان برند | تا کارشان به جان نرسد کی ز جان برند | |||||
از ما برید یار به اندک حکایتی | چندان نبود این که ز هم دوستان برند | |||||
شد گرم تا شنید ز ما سوز دل چو شمع | آه این چه حرف بود که ما را زبان برند | |||||
آنکس که گشت باعث سوز فراق ما | یارب سرش به مجلس او شمعسان برند | |||||
وحشی مبر به تیغ ز جانان که اهل دل | از هم نمیبرند اگر از جهان برند |