وحشی بافقی (غزلیات)/انجام حسن او شد پایان عشق من هم
انجام حسن او شد پایان عشق من هم | رفت آن نوای بلبل بی برگ شد چمن هم | |||||
کرد آنچنان جمالی در کنج خانه ضایع | بر عشق من ستم کرد بر حسن خویشتن هم | |||||
بدمستی غرورش هنگامه گرم نگذاشت | افسرده کرد صحبت بر هم زد انجمن هم | |||||
گو مست جام خوبی غافل مشو که دارد | این دست شیشه پر کن سنگ قدح شکن هم | |||||
جان کندن عبث را بر خود کنیم شیرین | یکچند کوه میکند بیهوده کوهکن هم | |||||
وحشی حدیث تلخست بار درخت حرمان | گویند تلخ کامان زین تلختر سخن هم |