وحشی بافقی (غزلیات)/جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد
جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد | لطفی که از این پیش به ما داشت ندارد | |||||
رحمی که به این غمزدهاش بود نماندست | لطفی که به این بی سرو پا داشت ندارد | |||||
آن پادشه حسن ندانم چه خطا دید | کان لطف که نسبت به گدا داشت ندارد | |||||
گر یار خبردار شود از غم عاشق | جوری که به این قوم روا داشت ندارد | |||||
وحشی اگر از دیده رود خون عجبی نیست | کان گوشهی چشمی که به ما داشت ندارد |