| | | | | | |
|
ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند |
|
برقی ز دل بیرون جهد آتش به جایی درزند |
|
|
از عهده چون آید برون گر بر زمین آمد سری |
|
آن نیمههای شب که او با مدعی ساغر زند |
|
|
کوس نبرد ما مزن اندیشه کن کز خیل ما |
|
گر یک دعا تازد برون بر یک جهان لشکر زند |
|
|
آتشفشانست این هوا ، پیرامن ما نگذری |
|
خصمی به بال خود کند مرغی که اینجا پرزند |
|
|
می بی صفا، نی بی نوا ، وقتست اگر در بزم ما |
|
ساقی می دیگر دهد مطرب رهی دیگر زند |
|
|
ما را درین زندان غم من بعد نتوان داشتن |
|
بندی مگر بر پانهد، قفلی مگر بر در زند |
|
|
وحشی ز بس آزردگی زهر از زبانم میچکد |
|
خواهم دلیری کاین زمان خود را بر این خنجر زند |
|