وحشی بافقی (غزلیات)/در آن مجلس که او را همدم اغیار میدیدم
در آن مجلس که او را همدم اغیار میدیدم | اگر خود را نمیکشتم بسی آزار میدیدم | |||||
چه بودی گر من بیمار چندان زنده میبودم | که او را بر سر بالین خود یکبار میدیدم | |||||
به من لطفی نداری ورنه میکردی سد آزارم | که میماندم بسی تا من ترا بسیار میدیدم | |||||
به مجلس کاش از من غیر میشد آنقدر غافل | که یک ره بر مراد خویش روی یار میدیدم | |||||
عجب گر زنده ماند شمع سان تا صبحدم وحشی | که امشب ز آتش دل کار او دشوار میدیدم |