وحشی بافقی (غزلیات)/چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست

وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست)
  چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست عنایتی که تو داری به من بیانی نیست  
  کرشمه گرم سال است ، لب مکن رنجه که احتیاج به پرسیدن زبانی نیست  
  رموز کشف و کرامات سالکان طریق ورای رمز شناسی و نکته دانی نیست  
  به هر که خواه نشین گر چه این نه شیوه تست که از تو در دل ما راه بدگمانی نیست  
  مرا ز کیش محبت همین پسند افتاد که گر چه هست سد آواز سرگرانی نیست  
  تو خون مرده‌ی وحشی چرا نمیریزی بریز تا برود ، آب زندگانی نیست