| | | | | | |
|
چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد |
|
رود با یک جهان نا اهل طرح صحبت اندازد |
|
|
حذر از صحبت او باش اگر خود یک نفس باشد |
|
که گر خود پادشاهی کثرت اندر حرمت اندازد |
|
|
نگه دار آب و رنگ خویش ای یاقوت پر قیمت |
|
که بی آبی و بی رنگی خلل در قیمت اندازد |
|
|
چو باشد باده در خم تلخی و حالی دگر دارد |
|
تصرف کردن بادیش از کیفیت اندازد |
|
|
خلاف عقل باشد می نخورده جامه آلود |
|
برد خود را کسی در شاهراه تهمت اندازد |
|
|
تو و مارا وداع حسن و عشق اولاست کاین صحبت |
|
نه تنها حسن را ، سد عشق را از حالت اندازد |
|
|
مجال گفت و گو تنگ است ، گو وحشی زبان در کش |
|
همان به کاین نصیحتها به وقت فرصت اندازد |
|