وحشی بافقی (غزلیات)/گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت
گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت | واندست و تازیانه و مرکب جهاندنت | |||||
شهری به ترکتاز دهد بلکه عالمی | ترکانه برنشستن و هر سو دواندنت | |||||
پیش خدنگ پرکش ناز تو جان دهم | وان شست باز کردن و تا پر نشاندنت | |||||
میرم به آن عتاب که گویا سرشتهاند | سد لطف با ادای تعرض رساندنت | |||||
طرز نگاه نازم و جنبیدن مژه | وان دامن کرشمه به مردم فشاندنت | |||||
وحشی اگر تو فارغی از درد عشق ، چیست | این آه و ناله کردن و این شعر خواندنت |