وحشی بافقی (غزلیات)/ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد
ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد | حریف ساغر و هم مشرب پیمانه خواهم شد | |||||
اگر بیند مرا طفلی به این آشفتگی داند | که از عشق پری رخسارهای دیوانه خواهم شد | |||||
شدم چون رشتهیای از ضعف و دارم شادمانیها | که روزی یار، با آن گوهر یکدانه خواهم شد | |||||
به هر جا میرسم افسانهی عشق تو میگویم | به این افسانه گفتن عاقبت افسانه خواهم شد | |||||
مگو وحشی کجا میباشد و منزل کجا دارد | کجا باشم مقیم گوشهی ویرانه خواهم شد |