وحشی بافقی (غزلیات)/سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کردهای
سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کردهای | تا نداند کس که چون بی اعتبارم کردهای | |||||
چون بسوی کس توانم دید باز از انفعال | اینچنین کز روی مردم شرمسارم کردهای | |||||
ناامیدم بیش از این مگذار خون من بریز | چون به لطف خویشتن امیدوارم کردهای | |||||
تو همان یاری که با من داشتی سد التفات | کاین زمان با سد غم و اندوه یارم کردهای | |||||
ای که میپرسی بدینسان کیستی زار و نزار | وحشیم من کاینچنین زار و نزارم کردهای |