وحشی بافقی (غزلیات)/تا قسمتم ز میکدهی آرزوی کیست
تا قسمتم ز میکدهی آرزوی کیست | رطل میی که مست شوم ، در سبوی کیست | |||||
تیغی که زخم ناز به قدر جگر خورم | تا در میان غمزهی بیداد جوی کیست | |||||
بیخی که بردمد گل عیشم ز شاخ او | از گلشن که رسته و آبش ز جوی کیست | |||||
داغی که روغنم بچکاند ز استخوان | با آتش زبانه کش شمع روی کیست | |||||
پای طلب که در رهش الماس گرد شوند | تقدیر سودنش به تک و پوی کوی کیست | |||||
دل را کمند شوق که خواهد گلو فشرد | آن پیچ و تاب تعبیه در تار موی کیست | |||||
وحشی علاج این دل و طبع فسرده حال | شغل مزاج گرم که و کار خوی کیست |