وحشی بافقی (غزلیات)/یک التفات ز فرماندهان نازم نیست
یک التفات ز فرماندهان نازم نیست | ز دور رخصت یک سجدهی نیازم نیست | |||||
منه به گوشهی طاق بلند استغنا | کلید وصل ، که دستی چنان درازم نیست | |||||
خلاف عادت پروانه خواهد از من شمع | و گرنه ز آتش سوزنده احترازم نیست | |||||
مرا به کنگرهی وصل او صلا مزنید | که آن پری که شما دیدهاید بازم نیست | |||||
حدیث ترک وفا گو زبان به صرفه بگو | که اعتماد بر این صبر حیله سازم نیست | |||||
صلاح کار در انکار عشق بینم لیک | تحملی که بود پرده پوش رازم نیست |