کلیات سعدی/بوستان/باب نهم/پلیدی کند گربه بر جای پاک
پلیدی کند گربه بر جای پاک | چو زشتش نماید بپوشد بخاک | |||||
تو آزادی از ناپسندیدهها | نترسی که بر وی فتد دیدهها | |||||
براندیش از آن بندهٔ و نیاز | بزنجیر و بندش نیارند باز[۱] | |||||
اگر باز گردد بصدق و نیاز | بزنجیر و بندش نیارند باز[۲] | |||||
بکین آوری با کسی بر ستیز | که از وی گزیرت بود یا گریز | |||||
کنون کرد باید عمل را حساب | نه وقتی[۳] که منشور گردد کتاب | |||||
کسی گرچه بد کرد هم بد نکرد | که پیش از قیامت غم خود بخورد | |||||
گر آئینه از آه گردد سیاه | شود روشن آیینهٔ دل بآه | |||||
بترس از گناهان خویش این نفس | که روز قیامت نترسی ز کس |