کلیات سعدی/مواعظ/بناز ای خداوند اقبال سرمد

در ستایش اتابک محمد

  بناز ای خداوند اقبال سرمد ببخت همایون و تخت ممهد  
  مغیث زمان ناصر اهل ایمان گزین احد[۱] یاور دین احمد  
  خداوند فرمان[۲] ملک سلیمان شهنشاه عادل اتابک محمد  
  ز سعد ابوبکر تا سعد زنگی پدر بر پدر نامور جدّ بر جدّ  
  سر بندگی بر زمینش نهاده خداوندگاران دریا و سرحد  
  همه نامداران و گردن فرازان بزنجیر سبق‌الایادی مقید  
  خردمند شاها رعیت پناها که مخصوص بادی بتأیید سرمد  
  یکی پند پیرانه بشنو ز سعدی که بختت جوان باد و جاهت مجدد[۳]  
  نبودست تا بوده دوران گیتی بابقای ابنای گیتی معوّد  
  مؤبد نمیماند این ملک دنیا نشاید بر او تکیه بر هیچ مسند  
  چنان صرف کن[۴] دولت و زندگانی که نامت بنیکی[۵] بماند مخلد  


  1. خدا.
  2. فرمان و.
  3. مجرّد.
  4. بانصاف ران
  5. بگیتی.