کلیات سعدی/گلستان/نسخ بدل

گلستان از سعدی
تصحیح محمدعلی فروغی

توضیحات نسخه‌های بدل

نسخه بدلهای مهمّ و قابل توجّه که از نسخه لردگرینوی مورخ بسال ۷۲۰ هجری و از نسخه کتابخانه ادارهٔ هند مورخ بسال ۷۲۸ هجری استخراج و اختیار شده است.

(گ) نشانه نسخه لردگرینوی و (ه) نشانه نسخه کتابخانه اداره هند است.

عدد درشت شماره صفحه و عدد ریز شماره سطر است.

***

۱۲: ۱۷ – گ: باز اعراض فرماید بار دیگرش بزاری بخواند. ۳: ۱ – گ: دعوتش اجابت کردم و اومیدش بر آوردم که از بسیاری دعا همی. ۹ – گ: یکی از یاران بطریق انبساط گفت. ۱۰ – ه: چه تحفه آوردی. ۴: ۷ – گ: انام خاصه و عوام. ۱۷ – گ: وضاعف ثواب. ۶: ۱۰ – ه: فرا خود. ۷: ۱۹ – ه: شب در بوستان یکی از دوستان. ۸: ۷ – گ: آورده و آهنگ رجوع. ۹ – گ: هر که نپاید دوستی را نشاید. ۱۸ – گ: بقیتی مانده بود. ۹: ۱۴ – گ: ملک‌الخواص باریک. ۱۰: ۵ – ه: دور و باجابت مقرون. ۱۰ – گ: برآنست که وقتی جمعی در فضیلت بزرجمهر. ۱۷ – گ: بسیار میکند بزرجمهر بشنود، ۱۱: ۱۲ – ه: که تا جای سره نکنند. ۱۳: ۵ – گ: نومیدی بزبانی که داشت. ۱۱ – گ: وزیر دیگر گفت. ۱۴: ۱ – گ: به که راستی جنگ انگیز. ۱۵: ۵ – گ: بکراهیت. ۱۳ – گ . ه: هر پیشه گمان مبر که خالی است «آثار تحریف در هر دو نسخه آشکار است» ۱۶: ۹ – گ: حمله بردند. ۱۳ – گ: محالست اگر خردمند بمیرد که بی هنر جای او بگیرد، ۱۷: ۱۳ – گ: گرفتن بمیل. ۱۸ – گ: سلاح بگشادند. ۲۴: ۱۱ – ه: کرده که ناگه سواری از در درآمد که بدولت خداوند فلان قلعه گشادیم. ۲۸: ۱۴ – گ: در اطماع. ۳۳: ۱۴ – ه: چو بیند که کارش زدست اوفتاد. ۳۴: ۱ – گ: یا در طلبش بمیری. ۳۵: ۹ – بزرگواری و لطف. ۳۷: ۷ – گ: عاملی را. ۳۸: ۱۵ – گ: فلان تاریخ مرا زدی. ۳۹: ۴ – گ: متوجّه نیست. ه: مستوجه نیست. ۹ – گ: پادشه را رواست پسر سرسوی آسمان کرد و گفت ناز. ۴۰: ۱ – گ: ببوسید و نعمت بیکران داد و. ۱۲ – گ . ه: گرفتار آئی و بیگمان این بنده را بخواهی کشت بتاویلی شرعی بکش تا در قیامت مأخوذ نباشی گفت تاویل چگونه توان کرد گفت اجازت. ۴۳: ۱۶ – ه: از درد دل دردمندان ۴۴: ۱۷ – گ: غریب با او در آویخت پسر دفع آن ندانست بسر درآمد غریو. ۴۵: ۲ – ه: دعوی کرد گفت ای پادشاه. ۳ – ه: زمین مرا. ۱۱ – ه: پادشاه وقت. ۴۶: ۲ – گ . ه: گرچه نعمت. ۷ – گ . ه: بالله ار خاک مرده باز کنند. ۴۷: ۹ – گ . ه: گیسوان بافت که من علوی‌ام. ۴۸: ۳ – ه: دیدم چگونه حاجی باشد. ۴۹: ۵ – گ: خشمناک. ۶ – گ: هارون جلساء حضرت را. ۵۰: ۱ – گ: نمانده بود ملاح بخندید. ۴ – گ: وقتی در راه مانده بودم. ۱۰ – گ: باری توانگر. ۵۱: ۱۲ – گ: سیاهی داشت حصب نام ملک مصر. ۵۲: ۱ – ه:اگر روزی بدانش بر فزودی. ۱۰ – گ: صخره جنی ... بغلش بدمیدی. ۵۳: ۱۳ – گ: بود و چنین. ۵۴: ۸ – گ: که در نهادش. ۵۵: ۴ – گ: عبدالقاهر گیلانی ... دیدم. ۵۹: ۱۳ – گ: نمانده بود زمانی تفکر کرد و گفت که نشنیدی که سیدالمرسلین علیه‌السلام. ۶۰: ۱۰ – گ: کلمه چند بطریق وعظ میگفتم با قومی افسرده. ۱۲ – گ: در معنی آیت و نحن. ۱۴ – گ: رسانیده بودم که دوست. ۶۱: ۴ – گ: دوران با خبر در خروش و نزدیکان بی بصر خاموش. ۱۷ – گ . ه: بر کنار صحرا. ۱۸ – گ: بود و همچنان شکر حق میگفت که بمصیبتی. ۶۲: ۱۴ – گ: خانه دوستان رفتن به که در دشمنان کوفتن. ۶۳: ۱۰ – تسبیح و مرقّع. ۱۷ – گ: نه بر اشتر بر سوارم نه چه استر. ۶۶: ۳ – گ: حریفان بر گوش. ۱۱ – گ: درازای شب. ۱۴ – گ: دیدند یکی. ۱۹ – گ: چون مویش از دهن. ۶۷: ۲ – گ: کرامت شیخ ظاهر ... واقف گردان گفتم شیخ اجلم ... فرمودی و موعظه‌های بلیغ گفتی و در سمع ... طالع میمون بدین ... کرد و توبه ... سماع و مجالست نکردم. ۶۸: ۲ – ه: که هر شبی ده بار طعام. ۶۹: ۲ – ه: مصیبت من دشوارست که ظن ... و من بخلاف آن. ۱۴ – ه: در جهان پراکنده بودند بصورت و بمعنی جمع و امروز خلقی جمعند و بدل پراکنده. ۷۹: ۶ – گ: خفته که شوریده‌ای نعره بر آورد. ۱۰ – گ: و من بغفلت خاموش. ۷۲: ۲ – گ: گفت که بخت. ۷۵: ۱ – گ: از فرنگ بده دینار خلاص داد گفتم بلی بده دینارم خلاص کرد و بصد دینار بدست تو گرفتار. ۷۶: ۳ – گ: زاهد قبول نکرد وزرا گفتند پاس. ۷۷: ۹ – گ: گفت من این دو طایفه دوست میدارم علما و زهاد وزیر ... حاضر بود. ۷۹: ۸ – گ: در برابر سفره. ۹ – گ: همگنان بخندیدند و ظرافتش بپسندیدند و سفره. ۱۰ – گ: کوفته میسازند گفت. ۸۰: ۲ – ه: هیچ از سخن متکلمان. ۱۳ – گ: زنی مازحه. ۸۱: ۵ – گ: نظر کرد مست سر. ۸۹: ۵ – ه: بعد از قطعه این قطعه نیز هست:

  گر آنچه میبرم از جور فاقه شرح دهم کسان تفقد حالم کنند یا نکنند  
  هم احتمال جفای زمانه اولیتر که احتمال سؤالم کنند یا نکنند  

۸۱: ۱۸ – گ . ه: گرسنگی مرد را میکشد گفت اندازه. ۱۸ – ه: ورخشک نان بوقت خوری. ۹۳: ۱۴ – گ: کم فقیه چون محبت معهود. ۹۴: ۵ - ه: هشته و ابرو بهم در کشیده و تند نشسته باز گردید و سخن نگفت پرسیدش چه کردی. ۹۵: ۳ – گ: زیر و مردمان بر پشت. ۱۴ – ه: امرای عرب را و بحاجتی بگوشه صحرا رفتم خارکنی را دیدم گفتم. ۹۶: ۳ – گ . ه: بریگ در شده بود دعا کرد تا خدای عزّ وجل مر او را نعمتی داد پس از چند روز دیدش گرفتار و خلقی برو. ۷ – گ . ه: کشته قصاصش همی کنند. ۹۷: ۳ – گ . ه: و از زاد با من چیزی نبود ناگاه. ۵ – گ: آن تلخی که بدانستم که مرواریدست. ۱۰۰: ۳ – ه: بازرگانی را دیدم که صد و پنجاه شتر در زیر بار. ۱۰ – گ . ه: که شنیدم که عظیم قیمتی دارد. ۱۰۲: ۹ گ: گفت ای برادران چون کنم مرا آن ماهی روزی. ۱۰۶: ۱۲ – گ: ور بجدائی. ۱۰۸: ۲ – گ: نکردند. بی‌زر نتوانی که کنی بر کس زور ور زر داری بزور محتاج نه‌ای ملاح ۱۱۰: ۱۲ – گ: لوریان تنها نخفتی. ۱۶ – گ: دیدندش غمگین و گریان کسی گفتش مگر. ۱۱۴: ۶ – گ . ه: کرد سفط. ۱۱۶: ۹ – گ. ه: بر ستوری. ۱۱۸: ۳ – گ . ه: همچنان تمام ناگفته. ۱۱۹: ۴ – گ . ه: رفت در قلب زمستان و. ۱۲۱: ۳ – گ . ه: پنج دینار میدهم. ۱۲۸: ۲ گ . ه: اتفاق غیبت. ۱۲ – ه: در محبت. ۱۶ – گ: که صبر از نا دیدن. ۱۳۵: ۱۶ – ه: دیدم بخوبی بغایت و در اعتدال بنهایت. ۱۳۶: ۵ – ه: ضرب زید عمرو گفتم. ۱۳۸: ۵ – گ: بگل عدم. ۱۳۹: ۱۲ – گ: او تأمل کرد. ۱۴۴: ۱۲ – گ: خلاف نقل. ۱۴۷: ۶ –ه: مگردان که مرض. ۱۵۰: ۳ – گ . ه: چه خسبی. ۱۱ – گ: و فرزندان آورده. ۱۵۲: ۹ – ه: مهین پیری. ۱۵۷: ۹ – ه: از عمان. ۱۵۸: ۷ – ه: هرکه سمر شد. ۱۵ – گ: بدیدم در چنان حالی ریش... پاشیدن مصلحت ندیدم پس. ۱۶۴: ۱۷ – گ: که بنده. ۱۷۲: ۱۵ – ه: درویش را با مخنثی بگرفتند. ۱۷۴: ۱۲ – گ: بحکومت راضی. ه: بحکومت او راضی. ۱۷۹: ۱۲ – ه: در میان منه و اگر چه معتمد بود که هیچکس از سرّ تو بر تو مشق تر نباشد. ۱۸۴: ۱۶ – گ: خود همی کوشی. ۱۸۵: ۱۱ – گ: مسلمان مناظرت کردند. ۱۸۷: ۳ – گ: از آن بی محلست. ۱۹۳: ۱ – گ: عابدی که نخورد و بنهد. ۱۳ – گ: معصیت از هرکه در وجود آید. ۱۵ – گ: شرمساری برد. ۱۹۴: ۳ – گ: فروشان خرند الم. ۱۶ – گ: سواری مشتاب. ۱۹۵: ۲ – گ: کانکه بر روزن ۲۰۱: ۱۳ – گ: و بعبادت کی. ۲۰۲: ۱۱ – گ: و دزدان. ۲۰۵: ۱۱ – گ: هرکس را بترشی دندان کند گردد مگر قاضیان که.