گرشاسپ‌نامه/زادن سام نریمان

گرشاسپ‌نامه از اسدی توسی
(زادن سام نریمان)
  پسر زاد ماهی که از چرخ مهر ز خوبی بدو آرزو کرد مهر  
  به دیدار گفتی پدر بود راست برین برگوا کس نبایست خواست  
  نریمان یل نام او سام کرد به مهرش روان و دل آرام کرد  
  نوندی به نزد فریدون شاه به مژده برافکند پویان به راه  
  پرندین چنان کودکی ساختند چو گردانش بر اسپ بنشاختند  
  کمند و کمان درفکنده با یال یکی گرز شاهان گرفته به بال  
  یکی نیزه بر دست و خنجر به چنگ سپر باز پشت و کمر بسته تنگ  
  فرستاد با نامه ای بر حریر به گرشاسب گردنکش گردگیر  
  برآن نامه از دست کودک نشان ز مشک و گلاب و می و زعفران  
  فرسته همی شد چو مرغ بپر به هر منزلی بر هیونی دگر  
  به ره نامه مر پهلوان را سپرد ز شادی جوان شد سپهدار گرد  
  برآن پیکر شیر بچه شگفت فروماند ، وز دل نیایش گرفت  
  درآمد ز زین گشت غلتان به خاک همی گفت کای راست دادار پاک  
  تو کن روزی بنده آن روزگار که بینمش در صف همیدون سوار  
  فرستاده را داد بسیار چیز همان جامه و یاره خویش نیز  
  وز آن ره که بُد زی بر شاه شد فریدون شه زو چو آگاه شد  
  پذیره فرستادش از چند میل سپه یکسر و کوس و بالای و پیل  
  برون از در کوشک از جای خویش چو نزدیک شد رفت ده گام پیش  
  بَرِ خویش همبرش بنشاند شاد بپرسید و از رنج ره کرد یاد  
  همی داشت یک مهش دل شاد خوار گهی بزم و بازیّ و گاهی شکار  
  سر ماه دیبا و زرّ و درم سلیح و دگر هدیه ها بیش و کم  
  ببخشید چندانش از گونه گون شده توده یک کوه بالا فزون  
  سوی خانه فرمود تا شد به کام به دیدار فرّخ نریمان و سام