فواید گیاهخواری/خوراک طبیعی انسان
فصل دوم
خوراک طبیعی انسان
دلایلی که در تقویت گیاهخوار بودن انسان وجود دارد خیلی روشن و محسوس است که عموماً گمان نمیکنند — اولا اگر نگاهی بطبیعت بیندازیم خواهیم دید این کیمیاگر زبردست، خوراک همهٔ مخلوق روی زمین را با دانش موشکاف و تناسب علمی مطابق ساختمان بدن هرکدام آماده کرده و بآنان پیشکش میکند. بطوریکه ما را وادار مینماید در جلو اسرار آن سر تمکین و تعظیم فرود بیاوریم — همچنین یک گیاه برای مرداب درست شده و دیگری برای بیابـان. ساختمان دهن یک جانور برای چریدن و دندان دیگری برای دریدن آفریده شده و غیره یعنی هرکدام از آنها خوراکی را که فراخور ساختمان و احتیاجات بدنشان بوده در جریان کرورها قرون پذیرفتهاند — یک نی را از مرداب برده در بیابان بکارند بزودی خشک میشود و بیک میمون میوهخوار گوشت بخورانند دیری نمیکشد که مویهای حیوان ریخته ناخوش میگردد. همچنین هر تغییر خوراکی همیشه تولید فساد، ناخوشی و مرگ میکند چونکه مخالف با قوانین تغییرناپذیر طبیعت است.
انسان یک موجودی نیست که ساختمان او خارج از قوانینی باشد که زندگانی جانوران دیگر را اداره میکند او نیز زادهٔ طبیعت و در نتیجهٔ تکامل حیوانات بوجود آمده و وابستگی نزدیکی با آنان دارد. هرگاه او را رویهمرفته با سایر جانوران بسنجیم میبینیم نه شبیه است بجانوران درنده و نه بحیوانات چرنده میماند: اگر ساختمان بدن انسان برای گوشتخواری درست شده بود میبایستی بتواند دنبال حیوانات وحشی رفته و طعمهٔ زنده را با چنگال و دندان خودش پاره کرده گوشت خام را با رگ و پی و پوست و استخوان بخورد مانند جانوران درنده اما او تنها خودش را بخوردن عضلات حیوانی که مصنوعی پرورش یافتهاند و مصنوعی کشته و آماده و پخته شده راضی کرده که تمام آنها برخلاف طبیعت میباشد ولی فراموش نموده است که یک جهاز هاضمهٔ مصنوعی نیز برای خودش اختراع بکند تا خوراک ساختگی او جزو بدنش بشود. زیرا که ساختمان جسمانی انسان کاملا شبیه است با ساختمان میمونهای میوهخوار. جهاز هاضمه، دندانها، معده، روده و تمام ساختمان درونی او درست مثل میمونهای بزرگ میباشد. حتی دندانهای کلبی میمون بلندتر از دندانهای کلبی انسان است معهـذا خوراک آنان منحصر است به میوه و نباتات. پس از اینقرار انسان باید خوراک خودش را مستقیماً از دست طبیعت بگیرد همانطوری که باو پیشکش مینماید بشکل میوههای گوارائی که جلو پرتو خورشید که سرچشمهٔ زندگانی است پخته شده و لازم نیست آنقدر بخودش زحمت بدهد تا لاشهٔ حیوانات کشتهشده را بزور رنگرزی و آرایش درست کرده و خوراکهای طبیعی را فاسد بنماید تا یک غذای غیرطبیعی و مسمومکننده آماده بنماید که بذائقهٔ خرابشدهٔ او مزه بکند.[۱]
گمان کردهاند و تکرار مینمایند که ساختمان بدن انسان گوشتخوار و همهچیزخوار درست شده و همهٔ مردم کورکورانه آنرا باور کردهاند بدون اینکه اندکی درین بـاب تعمق بنمایند و حال آنکه این یک افسانهٔ پوچ و خالی از حقیقت است. همچنین انسان در مادهٔ خوراک نمیتواند نه بمیل خودش پشتگرمی داشته باشد که پس از بیست قرن استعمال خوراکهای ساختگی خراب شده و نه بعاداتی که پر از اشتباه و خطایاست تنها پس از تحقیقات راجع بعلوم طبیعی و فن معرفتالحیوه حیوانی و غیره بما اجازه داده و راهنمائی میکند تا خوراک سالم و طبیعی خودمان را بشناسیم. علمالابـدان، تاریخ طبیعی انسان و علمالاعضاء در اینخصوص بمـا دستورهای دقیق و روشنی میدهد که درست برخلاف عادات غیرطبیعی امروزهٔ ما میباشد و این نیز سبب امیدواری خواهد بود چونکه اگر هرآینه خوراک دیرینهٔ مـا را تصدیق مینمود وضعیت کنونی هیچگاه روببهبودی نمیرفت و همیشه ناخوشیها و فساد اخلاق بجای خودش باقی بود.
«کووییه»[۲] دانشمند بزرگ در تشریحالابـدان خودش میگوید: «خـوراک طبیعی انسان مطابق ساختمان بدن او بنظر میآید که عموماً میوهها و ریشهها و قسمتهای آبدار نباتات میباشد. دستهای او بآسانی برای چیدن آنها بکار میرود. و از یک طرف آروارههای او کوتاه و کمزور است و از طرف دیگر دندانهای کلبی او از سایر دندانهایش بلندتر نیست و باو اجازه نمیدهد که نه علف بخورد و نه گوشت جانوران را بدرد هرگاه این خوراکها را بوسیلهٔ پختن آماده نمیکرد.»[۳]
در جای دیگر نوشته: «اگر رودههـای یک حیوانی برای این درست شده که گوشت تازه را هضم بکند همچنین میبایستی ساختمان آروارههای او برای بلعیدن طعمه ساخته شده باشد یعنی چنگالهای او برای گرفتن و دریدن، دندانهای او برای بریدن و تکهتکه کردن آن و ساختمان کلیهٔ اعضای حرکت او برای دنبال نمودن و بچنگ آوردن آن و حواس او برای دیدن آن از دور و نیز میبایستی که طبیعت در مغز او تمایلات لازمه برای پنهان کردن خود و مکر و حیله بکار بردن از برای گرفتن قربانی خودش را گذاشته باشد. در ابتدا انسان اولیه مانند میمونهای بزرگ بوده و از دانهٔ گیاهها و میوهها میزیسته چنانکه ناخنها، دندانها و عضلات و همچنین تشریح تمام بدن او بما گواهی میدهد.»
دانشمندان بزرگ تاریخ طبیعی مانند «داروین»، «هگل»، «هوکسلی»، «فلورنس»[۴] و غیره در این باب همعقیده میباشند و هرکدام بنوبت خودشان ثابت کردهاند که انسان میوهخوار است.[۵]
اکنون جهاز هاضمهٔ انسانرا با حیوانات گوشتخوار و گیاهخوار و همهچیزخوار سنجیده ببینیم بکدام یکی از آنها شبیه است.
اولا دندانهای انسان شبیه است بدندانهای میمونهای بزرگ میوهخوار، چه نزد حیوانات درنده دندانهای ثنایا خیلی کوچک است برعکس دندانهای کلبی آنها ضخیم و بلند میباشد دندانهای آسیای آنها تیز و برنده است تا بتوانند حیواناتی را که شکار میکنند دریده و گوشت آنها را تکهتکه کرده ببلعند. علفخواران دندانهای ثنایای بلند دارند و دندانهای کلبی از ردیف سایر دندانها بلندتر نیست، دندانهای آسیا پهن و مسطح است و بالاخره میوهخواران ماننـد میمون دندانهای یکنواخت دارند و تنها دندانهای کلبی بطور غیرمحسوسی برجسته میباشد اما کار دریدن را نمیتواند انجام بدهد. دندانهای آسیا نه برنده است و نه پهن یعنی نه بکار دریدن گوشت و نه بدرد جویدن علف میخورد تنها برای خوردن دانهها و میوهها مورد استعمال دارد.
دندانهای یک حیوان گوشتخوار مانند سگ و فکین اسب و همچنین دهان خوک که همهچیزخوار است بهیچوجه شباهت به دندانهای انسان ندارد.
معدهٔ انسان خیلی نازک و کمزورتر از معدهٔ حیوانات گوشتخوار میباشد تا بتواند تکههای گوشت نجویده را که حیوان بهتعجیل بلعیده بخوبی له نموده هضم بکند چون دندانهای گوشتخواران پهن و یکنواخت نیست، گوشت خام را نجویده فرومیدهند و هضم آنرا بمعدهٔ عضلاتی خود واگذار مینمایند. غدهٔ معدهٔ انسان آزت زیادی که در گوشت هست نمیتواند مانند گوشتخواران تبدیل بآمونیاک بکند. ترشحات معدهای و بزاق غدههای لوزالمعدهٔ او گوشت را حل نمینماید. کبد انسان چون نمیتواند آزت گوشت را دفع بکند همین سبب امراض نقرس و روماتیسم و ناخوشی اعصاب میشود.
از طرف دیگر رودههای گوشتخواران کوتاه است و گوشت فاسدشده در آنجا توقف نمیکند درازی رودههای انسان یک دلیل دیگر است که گوشتخوار نمیباشد زیرا که در رودههای انسان گوشت مانده فاسد میشود و تولید میکروبهای کشنده مینماید. همچنین سبب فساد در امعاءِ میگردد، چنانکه ناخوشیهای زخم روده و آپاندیسیت در نتیجه همین فساد تولید میشود.
ناخونهای ما را نباید با پنجهٔ شیر اشتباه کرد. خوردن گوشت بدون استخوان نشان میدهد عضلاتی را که انسان از استخوان جدا کرده میخورد یک خوراک طبیعی او نیست زیراکه املاح معدنی برای بدن نهایت لزوم را دارد و گوشتخواران آنرا از استخوان میگیرند و اگر بخواهیم خوراک کامل خودمان را از گوشت گرفته باشیم باید استخوان را هم مانند جانوران درنده بخوریم تا فسفاتهای آن ببدن برسد.
همهچیز گواهی میدهد که انسان گوشتخوار نمیباشد نهتنها ساختمان درونی او میوهخوار درست شده بلکه ساختمان خارجی طرز زندگانی و عادات و روش و اخلاق او گواهی میدهد که گوشتخوار نبوده است. دهان او مانند پوزهٔ گوشتخواران گشاد نمیشود تا شکار خود را ببلعد، زبان نرم و طریقهٔ آب خوردن او که لیس نمیزند و دستهای او بدون پنجه است، دندانهای کلبی او بلندتر از سایر دندانهایش نیست، چشم او مانند گوشتخواران در تاریکی نمیبیند و بوی حیوان زنده را از دور استشمام نمیکند و ناخنهای او را اگر بگذارند بلند بشود با آنها کوچکترین پرنده یا حیوانی را نمیتواند بدراند. او بآسانی از درخت بالا میرود و میوه میچیند ولی نمیتواند جستوخیز زده جانوران وحشی را در حال دو بگیرد، گوشت خام یا گندیده را نمیتواند بخورد و طبیعتاً از کشتار و خون گریزان است. جانوران درنده پس از آنکه حیوانی را شکار کردند او را زنده با پوست و رگ و پی و آلودگیهای دیگر میخورند و دندان خود را در رودهٔ او فـرومیبرند حیوانات چرنده باد انس میگیرند در صورتیکه انسان از حیوانات درنده میگریزد...
حواس انسان از میوه لذت میبرد چشم او از دیدنش و شامه از بوی آن و ذائقه از مزهٔ گوارای میوه محظوظ میشود میل غریزی انسان از دیدن کشتار و خوراکهای خونین متنفر است. بچه که هنوز ذائقهاش خراب و فاسد نشده گوشت را با تنفر دور میکند و هنگامیکه فرصت را غنیمت میشمارد میوه را میدزدد و بواسطهٔ کمیابی میوه در خوراک است که بجای این خوراک خوشمزه و ساده بچهها حریصانه هرچه که شبیه بآنست و یا مزهٔ آنرا دارد مثل شیرینیهای رنگرزیشده و قند مصنوعی بچنگ آورده ذائقهٔ خود را فریب میدهند. این میل همانقدر طبیعی است که بچههای سگ یا گربه سر یک تکه استخوان بیکدیگر غرش کرده و آنرا با لذت میبلعند اما پس از آنکه به بچهٔ انسان گوشت خورانیدند گوشتخوار میشود.
«موریس فوزی» در کتاب سقوط انسانیت مینویسد: «تشریحالابدان، علمالاعضاء و ساختمان دندانها و میلهای غریزی یک میمون بزرگ کاملا شبیه بماست. تنها خون اوست که خویشاوندی نزدیکی با خون انسانی دارد از طرف دیگر تشریحالابـدان، علمالاعضاء و دندانها و خون و میلهای طبیعی یک گوشتخوار و یک علفخوار و یا یک دانهچین رویهمرفته با مال ما فرق دارد. آیا سادهترین منطق آشکارا بطرز انکارناپذیری بما نشان نمیدهد که خوراک طبیعی ما باید از همان موادی ترکیب شده باشد که خوراک میمونهای بزرگ یعنی میوهٔ خام؟»
تنها میل غریزی انسان بسوی میوههای رسیده و خام و شیرین و خوشبو و خوشمزه و گوارا میکشد که میتوان بدن او را پرزور، و تندرست نگاهدارد و سلولهای بدن را مرمت کرده استخوانها را تقویت بنماید. طبیعت سفرهٔ خوانی است که برای جنبندگان خودش گسترده شده هیچیک از آنها احتیاج ندارند خوراک خودشانرا آماده بسازند تنها انسان است که این احتیاج غیرطبیعی را اختراع کرده خوراکهای مندرآری و ساختگی میخورد و از همین رو پیوسته ناخوش و بیچاره شده زندگانی او سرتاسر یک کابوس جانگداز و پر از اندیشههای هولناک گردیده است.
آیا این حقایقی که آنقدر روشن و آشکار است چرا نباید بآن رفتار بنمایند؟ زیراکه این مسئلهٔ شکم است که انسان کنونی بیش از همهٔ جانوران بآن علاقهمند میباشد و اولین حیوان دلهٔ پرخوار و شکمپرست است که سروجانش را فدای جهاز هاضمهاش میکند و نمیخواهد از سفرهٔ خود چیزی بکاهد. انسان متمدن امروزی و همچنین وحشیهای سرگردان بجز شکم و شهوت چیز دیگری را در نظر ندارند. ترس از مرگ است و میترسد مبادا از بنیهٔ او کاسته گشته یک قدم بسوی مرگ نزدیکتر بشود در صورتی که نمیداند همان خوراکهای بیپیری که بزحمت هرچه تمامتر وقت خود را صرف آماده کردن آنها مینماید اسباب بدبختی او را فراهم میکند او نمیخواهد از لذت ساختگی که انسان از روی نادانی و سستی برای خودش درست کرده دست بکشد و بالاخره این یک سکتهای است که به تمدن و برتری او وارد میآورد او میخواهد همه چیز را بخورد، میخواهد آزاد باشد اگرچه تیشه بر ریشهٔ خود بزند. این تمدن خوفناک، این زندگانی مسکین را با خون دل برای خودش اختراع کرده و از همین رو میترسد. اما انسان میوهخوار و گیاهخوار که از روی هویوهوس و خودستانی، حالا همهچیزخوار شده است یا خوراک طبیعی خود را خواهد خورد یا نابود خواهد شد.
گان – ۲۲ دسامبر ۱۹۲۶